دلتنگی تنها یک واژه است
اما با چند معنی و تفسیر !
ممکن است غربت نشین باشیم و دلمان تنگ دیارمان باشد ...
ممکن است عزیزی مانند پدر و مادر را نداشته باشیم ، دلمان لک زده باشد برای شنیدن صدایش ...
ممکن است این دل ، تنگ گلدان کوچکی شود که گل هایش پژمرد ، یا موهایی که کوتاهش کردیم ، یا دوستی که سال هاشب و روز را کنار هم بودیم ،اما حالا از هم دوریم
دلتنگ زمین پدری که ارثمان شد ،
دلتنگ دوچرخه کودکیمان ،
دلتنگ عشقی که داریم اما بینمان فاصله است یا عشقی که در دوقدمی ماست و نداریمش و یا عشقی که نه نزدیکمان است و نه برای ماست
اینها همه دلتنگی اند ...
اما هیچ یک با دیگری قابل مقایسه نیست !
بعضی هاشان قشنگ است
بعد از وصال ،داشتنش را بیشتر قدر میدانیم و بعضی هم کشنده
چون میدانیم برایش وصالی نیست
و قرار است تا همیشه دلتنگ بمانیم ...
دلتنگی خودش به تنهایی ، این همه تفسیر را به دوش می کشد !
دلتنگی وزن سنگینی دارد ...
دلتنگی یعنی فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمی شود ...